تجربی, هفتم مسوولیت

روز دوشنبه 30 بهمن ماه 1402، زنگ سوم

سلام دوستان. امیدوارم حالتون عالیه عالی باشه. من امیر محمد سعادتمند فرد هستم و خیلی خیلی به مقاله امروز بنده خوش اومدین. روز دوشنبه، زنگ سوم، استاد فیروزنیا ی عزیز وارد کلاس شدند و سریعا به بچه ها گفتند که کتاب های خود را روی میز بگذارند تا درس را مرور کنند و آزمون کتبی را بگیرند. بعد کمی استاد درس را مرور کردند(بسیار جزیی). ما همیک دفتر از دفترمان برداشتیم و استاد هم با نام و یاد خدا امتحان را شروع کردند. آزمون ها به صورت جای خالی بود و ما هم شروع کردیم به پاسخ دادن به آنها. میان یا بهتره بگویم اول امتحان یکی از بچه ها یک سوال کوچک پرسید که همان باعث شد از کلاس بیرون برود و نتواند به ادامه آزمون بپردازد….خلاصه، کمی نگذشت که استاد برگه هارا گرفتند و بین بچه ها به صورت ناشناس پخش کردند که بچه ها به هم نمره بدهند….خلاصه بعد از آن استاد مارا برای آزمون دوم اماده کردند و بعد از آن دوباره برگه هارا دادند که آزمون دوم را بدهیم که خیلی آسان آن آزمون را هم دادیم. بعد از از یکی یا دو دقیقه باقی مانده استاد گفتند که کتاب کار را بنویسیم که وقت کم بود…ولی باز هم این کار را تا جایی انجام دادیم.