دروس, زندگی, هفتم هدف

زندگی ۲۸ ٫ ۱۰ ٫ ۱۴۰۲

تا وارد مدرسه شدیم !! از همه امتحان بسیار سختی گرفته شد ، که کتبی بود و ۵ نمره داشت 

همه ی بچه ها ترسیده بودند یکی تو کله اون میز. می‌گفت : بده من میخونم بت دوباره میدم . خلاصه 

موقع امتحان شده بود. برگه ی هدف و مسعولیت پخش شد البته بگم که برای تقلب برگه های هر کلاس متفاوت بود امتحان نزدیک به ۴۵ دقیقه وقت داشت سوال یک آن یکی از بسیار آرین سوال سخت این برگه بود کی می‌گفت : ۶ آبان در کلاس چه کردین؟! بعد تقلب رسید که هرکس میتواند از کلید واژه های که نوشته است از آن روز ببیند و بنویسد. امتحان کتبی تمام شد و امتحان عملی شروع شد . امتحان عملی این بود که همه باید گروهی بنشینند . و بعد ما باید از بین این نقش های که آقای دوستی میدادند یکی را در گروه خود انتخاب میکردی نقش ها شامل : فرمانده ، کاتب ، مذاکره کننده ، حسابدار ، سخن گو بود . هرکس یکی را انتخاب کرد . بعد ما باید با پول هایی که تی این چند ماه درآورده بودیم البته این پول ها همان امتیاز هایی است که گروهی بدست آورده بودیم ‌‌ . آنها را باید برای خرید وسایل مورد نیاز و خرید مکان می‌خواستیم . اول به هر گروه یک برگه میدادند که داستانی روی آن داستان  نوشته شده بود. ما باید با استفاده از نکات داستان کد های را پیدا میکردیم که بتوانیم برگه داستان دوم را پیدا کرده و سوالات را حل کرده و پول بگیریم. ما باید با وسایلی که همراه داشتیم برای تزیینات کلاس چیزی درست کرده و به استاد تحویل می‌دادیم بعد این همه کار پول ها ، معاملات ، پول باقی مانده و … روی پرده‌ی نمایش گر نشان دادند و به ما گفتند این بازی بازی زندگی بود و تمام آن چیزی که تی چند ماه یاد گرفته بودید.