ان روز بعد از وارد شدن به کلاس اقای ناصری وارد کلاس شد می خواستند امتحان بگیرند بچه ها روی می میزدند که امتحان نگیرد ولی تا که گفتند اپنبوک است بچه ها بسیار خوشحال شدند .این امتحان پله ای بود و به سه قسمت تقسیم شده بود سرباز ، سردار ، سپهبد این امتحان جمله ای بود و پنج دقیقه بود من با زمان کمم توانستم حداقل رتبه ی سرباز را گرفتم یادم رفتکه بگویم قبل از امتحان درس معجم را به ما یاد دادند وبهد امتحان را گرفتند من پیش شخسی به نام محمد جواد کریمی نشاسته بودم ایشان بعد از انکه زمان تمام شد گفتند هر که تا یک دقیقه ی دیگر اورد که اورد و گرنه برگه ی ان را نمی گیرم.همه برگه را دادند بعد اقای ناصری ادامه ی درس را دادند و موموریت را که گفتند زنگ خورد و همه حمله در شدند به بیرون. پایان